بعضی از فیلمهای جنایی داستان غنی و کاملی دارند، بعضی فضاسازی تاریکی دارند که مخاطب را به اعماق خود میکشانند، بعضی دیگر با شخصیتپردازی خود بیننده را با خود همراه میکنند و … . فیلم Prisoners با کارگردانی دنیس ویلنوو تقریباً تمامی این فاکتورها را برای تبدیل شدن به یکی از بهترین فیلمهای جنایی معمایی دهه 2010 دارد. در مجله نقد فارسی با نقد فیلم Prisoners همراه شما هستیم!
مشخصات کلی فیلم
قبل از این که سراغ نقد فیلم “زندانیان” برویم، بهتر است نگاهی به مشخصات کلی آن بیندازیم:
- ژانر: جنایی، هیجانانگیز، درام
- سال تولید: 2013
- کارگردان: دنیس ویلنوو
- امتیاز (IMDB): 8.1
- بایگران مشهور: جیک جیلینهال، هیو جکمن، پاول دانو
- زمان فیلم: 2:34
خلاصه داستان: در روز عید شکرگزاری دو دختربچه توسط فردی ناشناس ربوده میشوند. “کلر” که پدر یکی از دختران است، از تلاش پلیس برای پیدا کردن دختران ناامید میشود و خودش برای نجات آنها دست به کار میشود. در این بین کارآگاه لوکی سعی در کمک به او دارد که ماجرا هرچه جلوتر میرود، پیچیدهتر میشود …
شاید دوست داشته باشید: نقد فیلم Nightcrawler
نقد فیلمنامه Prisoners
به جرئت میتوان گفت که یکی از اصلیترین نقاط قوت فیلم Prisoners فیلمنامه هیجانانگیز و تاریک آن است. آرون گزیکووسکی فیلمنامهنویس این اثر سینمایی به قدری در این زمینه درخشیده است که کمتر کسی میتواند ایرادی را به آن وارد کند. فیلمنامه طوری نوشته شده است که اتفاقات از ریتم خوبی برخوردارند؛ نه آنقدر تند و پشت سر هم اتفاق میافتند که مخاطب در تو در توهای جنایی داستان گم شود؛ و نه آنقدر کند است که داستان برایش خستهکننده باشد.
داستان فیلم به شکلی پیش میرود که یک اتفاق تعیینکننده در داستان به وقوع میپیوندد، به خوبی به آن پرداخته میشود و وقتی به قدر کافی مورد بررسی قرار گرفت، اتفاق جذاب بعدی از راه میرسد تا چشم همه مخاطبان در کل طول فیلم به صفحه نمایشگر خیره بماند.
از دیگر جذابیتهای فیلم میتوانیم به غیرقابل پیشبینی بودن آن اشاره کنیم. داستان طوری پیش میرود که مخاطب را وادار به حدس و گمان میکند؛ با خود میگویید قطعاً این شخص مجرم است و دخترها را دزدیده است و برای ادعای خود دلیل هم میآورید. کمی میگذرد و به ادعای خود شک میکنید و چند ثانیه بعد همه اعتقاداتی که راجع به فیلم داشتید، از هم میپاشد.
بیایید درباره “الکس” صحبت کنیم؛ وقتی در پارکینگ به “کلر” گفت:<<وقتی از پیش دختربچهها رفتم، گریه کردن.>> چه فکری پیش خود کردید؟ قطعاً با خود فکر کردید که این همان دزد دخترهاست. مطمئناً این شک و تردید در سکانسهای حیوانآزاری الکس و بعد هم خواندن آواز معروف دخترها به یقین تبدیل شده بود. اما اگر صبر کنید، میبینید که قرار است همه باورهای شما به بازی گرفته شود.
شاید بتوانیم این فیلم دنیس ویلنوو را از نظر فیلمنامه جنایی و هیجانانگیزش با فیلمهای دیوید فینچر مقایسه کنیم. اگر فیلمهای معروف Seven و Fight Club را دیده باشید، مطمئناً میدانید که درباره چه چیزی صحبت میکنیم. حتی شاید اوج غافلگیری در پایانبدی را در فیلم The Game از دیوید فینچر شاهد باشیم.
در فیلمنامه Prisoners دیالوگها و رفتارهایی گنجانده شده است که شخصیتپردازی کاراکترها را به فوقالعادهترین شکل ممکن انجام میدهد. شاید همین شخصیتپردازی و آشنایی خوب و کامل با کاراکترها است که این امکان را فراهم میکند که بتوانیم حتی شکنجه شدن الکس توسط کلر را درک کنیم و حق را کمی به کلر بدهیم. چرا که از سکانسهایی ابتدایی فیلم به وضوح میبینیم که کلر پدری مسئولیتپذیر و عاشق خانواده است و برای محافظت از دخترش دست به کارهایی میزند که به هیچ وجه درست و منطقی نیستند.
بیشتر بخوانید: بهترین فیلم های نتفلیکس
نقد بازیگری فیلم Prisoners
در نقد فیلم Prisoners میبینیم که این اثر از بازیگرانی استفاده کرده است که برای سالهاست امتحان خود را پس دادهاند. پس دنیس ویلنوو نه تنها نگرانی از این بابت ندارد، بلکه میتوان گفت اصلیترین نقطه قوت فیلم بازیگران آن به شمار میروند. جیک جیلینهال در سال 2013 در دو فیلم با این کارگردان همکاری داشته است که هر دو جزو بهترین آثار او به شمار میروند. او در فیلم Enemy نیز به همین اندازه درخشان ظاهر شده است. علاوه بر جیک جیلینهال، بازی فوقالعاده “هیو جکمن” در نقش “کلر” قدرتی دو چندان به تیم بازیگرانی Prisoners داده است و آن را به نقطه اوج خود رسانده است.
کارآگاه لوکی فردی با هوش بالا و البته با استرس است که همه چیز را به خوبی آنالیز میکند و گاهی هم از کوره در میرود. تمامی خصوصیات چنین فردی را میتوانیم در بازی جیک جیلینهال مشاهده کنیم. تیک عصبی که در چشمانش دارد، کتککاریهایی که گاهی انجام میدهد، ریزبینیهایی که در صحنههای مختلف دارد و چندین و چند مورد دیگر.
از طرفی دیگر هیو جکمن نقش پدری را ایفا میکند که با ربوده شدن دخترش زندگی او به هم ریخته است. او این نقش را بدون هیچ نقصی انجام داده است. فریادهایی که بر سر الکس هنگام شکنجه میزند، نحوه صحبت کردن او با مامورین پلیس، حالتهای غمگین چهره او در سکانسهای مختلف و … همه و همه نشان از یک بازیگر بینظیر برای ایفای این نقش دارند.
بازیگران دیگر هم مثل پل دینو (در نقش الکس) و دیوید دستمالچیان (در نقش باب تیلور) با وجود این که نقش کمتری را بر عهده داشتند، باز هم هنر خود را به خوبی به معرض نمایش گذاشته بودند.
نقد فیلم زندانیان از جنبه کارگردانی
در نقد فیلم Prisoners باید به این موضوع اشاره کنیم که این فیلم اثری کاملاً به دور از صحنههای خالصاً اکشن و جلوههای ویژه است و بیشتر تمرکز خود را روی داستان هیجانانگیز و معمایی خود گذاشته است. وقتی صحبت از کارگردانی خوب و فوقالعاده این فیلم میشود باید به این نکته اشاره کنیم که صحنههایی در این فیلم وجود دارند که فضای غمگین، ترسناک و سنگین آن را به رخ مخاطب میکشند. باریدن باران، زمینهای پر از برف، خیابانها و جادههای تاریک، نورهای قرمز در سکانسهای هیجانانگیز و ترسناک همگی نشان از هنر کارگردانی ویلنوو دارند.
بیایید سری به یکی از سکانسهای شکنجه الکس توسط کلر بزنیم. جایی که الکس روی زمین نشسته است و کلر در حال تهدید و آزار اوست؛ در حالی که تسلط کامل به او دارد. در همین حال فرانکلین (همسایه کلر) کنار او ایستاده است. دوربین از زاویهای شبیه POV (اول شخص) به کاراکترها نگاه میکند، دقیقا بیانگر شرایط شخصیتهاست. الکس که روی زمین نشسته است، نگاه پایین به بالا دارد؛ به این معنی که تحت سلطه است. کلر نگاهی بالا به پایین دارد؛ به این معنی که الکس را تحت کنترل و سلطه خود دارد. در عین حال فرانکلین زاویه دیدی مستقیم نسبت به کلر دارد که نشانگر شرایطی برابر و خنثی است.
از دیگر جذابیتهای فیلم Prisoners در بعد کارگردانی میتوانیم به صدابرداریهای طبیعی آن اشاره کنیم. اگر دقت کرده باشید، در سکانسهای مختلف شاهد این موضوع هستیم که صدای محیط اطراف به خوبی به گوش میرسد؛ صدای برف پاک کن ماشین، صدای ماشینهای دیگر، صدای پرندهها و … . این موضوع میتواند این حس را به مخاطب القا کند که خودش در لوکیشن فیلم حضور دارد.
باید به این نکته هم اشاره کنیم که لانگ شاتها (تصویربرداری از نمای دور) تاثیر زیادی در درک بینندهها از محیط و اتمسفر غمگین فیلم داشتند. این ایده یکی از بهترین کارهای راجر دیکینس، فیلمبردار این فیلم برای جذابتر کردن اثر بوده است.
بیشتر بخوانید: بهترین فیلم های جانی دپ
رمزگشایی و توضیح کامل داستان فیلم Prisoners
داستان فیلم از پیچیدگی زیادی برخوردار بود؛ به همین دلیل ممکن است حتی بعد از اتمام فیلم برخی از بینندگان به طور کامل متوجه اتفاقات داستان نشده باشند. اگر شما هم جزو این دسته هستید، همین الان داستان را به شکل کامل و مفصل میخوانید.
مطمئناً تا اینجا به شکل کامل متوجه شدید که قاتل سریالی داستان کسی نبوده به جز هالی جونز؛ همان پیرزنی که خودش را به عنوان زن عموی الکس معرفی کرده بود. اما چرا کلر به الکس مظنون شده بود؟ دخترها سوار ون الکس شده بودند و وقتی هالی دخترها را دیده بود، آنها را دزدیده و در خانه حبس کرده بود. الکس هم که پسری بیمار بود و کاری از دستش برنمیآمد، فقط آنها را دیده بود که در خانه زندانی شدهاند. به همین دلیل در پارکینگ آن حرف را به کلر زده بود و شک او را نسبت به خود برانگیخته بود.
چرا هالی دست به چنین قتلهایی میزد؟ انگیزه اصلی او از این قتلها، انگیزهای مذهبی بود. سالها پیش کودک خردسال او و همسرش میمیرد و آنها تصمیم میگیرند برای جنگ با خدا و گرفتن انتقام از او، کودکانی را بدزدند و پس از شکنجه، آنها را بکشند. چند سال بعد شوهر او از این کار پشیمان میشود و برای اعتراف پیش کشیش میرود. کشیش هم برای این که از ادامه این کار جلوگیری کند، او را به قتل میرساند و در زیرزمین خانهاش دفن میکند. پس جسدی که در زیرزمین خانه کشیش پیدا شده بود، متعلق به شوهر هالی بود.
شاید با خود میپرسید باب چه کسی بود؟ باب که به عنوان قاتل سریالی دستگیر شده بود و دست به خودکشی زد، در واقع یکی از کودکانی بود که توسط هالی و شوهرش دزدیده شده بود و بعدها موفق شده بود فرار کند. اما به دلیل خوردن یک داروی مخصوص (همان مایع درون بطری) حافظه خودش را از دست میدهد و نمیتواند چیزی به پلیس بگوید. به دلیل بیماری روانی هم که داشت، پس شنیدن خبر ربوده شدن دختران، سعی داشت قتلها را شبیهسازی کند و خودش را به عنوان قاتل معرفی کند. او سعی داشت این کار را با دزدیدن لباس کودکان به بهترین نحو انجام دهد. جورابی هم که پایین پنجره خانه کلر پیدا شد، مربوط به همان شب دزدی باب از خانه آنها بود؛ به این ترتیب باب فقط یک بیمار روانی بود، نه قاتل و نه آدمربا.
هالی و همسرش یک کتاب هزارتو به بچهها میدادند و به آنها میگفتند اگر همه اینها را حل کنید، میتوانید از اینجا بروید. اما حقه آنها این بود که یکی از هزارتوها غیرقابل حل بود. باب که در کودکی با هزارتو و مارها شکنجه شده بود، در بزرگسالی هم آثارش رو در زندگی خودش میدید. همچنین به احتمال زیاد ترس از مارهایی که شوهر هالی پرورش میداد، باعث بیماری و عقبماندگی ذهنی الکس شده بود.
شاید با خودتان بپرسید کلر چطور متوجه شد هالی همان آدم ربای دخترهاست؟ وقتی دختر سیاهپوست در بیمارستان به کلر گفت:<<تو اونجا بودی.>> کلر متوجه شد وقتی به خانه هالی رفته بود، دخترها متوجه حضور او شده بودند اما نتوانسته بودند از او کمک بخواهند بنابر این سریعاً برای پیدا کردن دخترش به آن جا رفت.
در سکانس پایانی هم که اوج هیجان فیلم به شمار میرود و معلوم نیست که کلر نجات پیدا خواهد کرد یا روزهای آخر عمرش را در سیاهچال سپری خواهد کرد، میبینیم که کارآگاه لوکی صدا سوت کلر را میشنود. بنابر این کلر زنده میماند!
خیلی زیبا تحلیل کردین قربان بسیار زیبا بود اولین تحلیلی بود که من رو جذب کرد
نظر لطف شماست