کوئنتین تارانتینو یکی از مشهورترین کارگردانان سینماست که همهی ما حداقل یکی از فیلمهایش را دیده ایم. داستان عامه پسند او که در سال 1994 اکران شد نقشی بزرگ در موفقیت این کارگردان داشت و روایت غیر خطی او در این فیلم توانست توجه بسیاری از منتقدان را به خود جلب کند. در این مقاله با معرفی و نقد فیلم پالپ فیکشن همراه ما باشید.
آن چه خواهید خواند
معرفی فیلم پالپ فیکشن
سال ساخت | 1994 |
کارگردان | کوئنتین تارانتینو |
امتیاز IMDb | 8.9/10 |
امتیاز Rotten Tomatoes | 92/100 |
کاراکترهای اصلی داستان در چند خط داستانی ظاهرا مختلف پیش میروند که در انتهای فیلم به طرز هنرمندانهای به هم پیوند میخورد. در ابتدای فیلم میبینیم که 2 عاشق و معشوق در حال آماده شدن برای دستبرد از یک کافی شاپ هستند. آنها مکالمهی کوتاهی دارند و بعد از عملیات دستبرد خود را شروع میکنند.
در ادامهی داستان با وینسنت وگا و جولز وینفلد همراه میشویم. این 2 نفر آدمکش حرفهای هستند و برای یکی از کلهگندههای شهر کار میکنند. بعد از آشنایی مختصر با کاراکترهای هر کدام، معاشرت پر دردسر آنها با همسر “مارسلوس والاس” را میبینیم و داستان به قسمت بعدی منتقل میشود.
در این قسمت با کاراکتر بوچ آشنا میشویم که یک بوکسور سطح پایین است و با پول شرط بندی زندگی خود را میگرداند. حالا او در شرایطی قرار دارد که میتواند زندگی خود را برای همیشه عوض کند. ممکن است این کار برای او گران تمام شود و شاید هم بتواند برای همیشه خوشبخت زندگی کند.
بیشتر بخوانید: دیالوگ های پالپ فیکشن
نقد فیلم پالپ فیکشن
کوئنتین تارانتینو جزو بهترین کارگردانان سینماست. تا وقتی فیلم جای پیشرفت داشته باشد، تارانتینو پا پس نمیکشد و شاید همین بهترین تعریف برای او باشد. اثر مشهور او ،داستان عامه پسند، هم از همین قاعده پیروی میکند و یک نمایش طعنه آمیز با خون، دل و روده، روابط عجیب و زد و خورد به مخاطب ارائه میکند. ترکیبی که سالیان سال برای مخاطب خود جذاب به نظر میرسد.
تارانتینو برای ساختن یک فیلم کسل کننده بیش از حد با استعداد است و امیدواریم هیچوقت نیازی به پس گرفتن این حرف نداشته باشیم. او عاشق هر سکانس از فیلم است و مثل گیمرهایی که میخواهند هر بازی را 100% تکمیل کنند، قصد دارد از هر سکانس بهترین و بیشترین استفاده را کند.
فیلمنامهای که تارانتینو و راجر ایوری برای این فیلم نوشته اند به حدی خوب است که میتوان آن را در کلاسهای نویسندگی تدریس کرد یا به عنوان فرمول ساخت فیلمهای میلیون دلاری به تازه کارها فروخت. این داستان در سطح بسیار بالایی غیر خطی نوشته شده است و حتی اگر چند بار آن را تماشا کنید نمیتوانید بگویید که قرار است بعد از این صحنه چه اتفاقی بیافتد.
بیشتر بخوانید: بهترین فیلم های تارانتینو بعد از داستان عامه پسند!
داستان عامه پسند به نسب دوران خود اسم بسیار جذابتری هم انتخاب کرده است. در روزگاری که همه در تلاش برای خفن نشان دادن فیلم خود هستند، انتخاب یک نام متفاوت میتواند خفن ترین شیوه بازاریابی باشد! اسمی صد البته با محتوای فیلم هم سازگار است و شاید نقد فیلم پالپ فیکشن بدون اشاره به این همبستگی کلی بی معنی باشد.
همبستگی فیلم تحسین برانگیز است اما شاید بپرسید چرا؟ پالپ فیکشن از بسیاری جهات عادی شروع میشود. یک زوج جوان که شاید ضریب هوشی پایینی هم داشته باشند و بخواهند به یک مغازه دستبرد بزنند چیز جدیدی نیست. شاید چندان هیجان انگیز هم نباشد. سفری که کارگردان برای نشان دادن مسیر زندگی افراد به این لحظه دارد هم چیز جدیدی نیست اما یک “اما”ی بزرگ در این میان وجود دارد. تارانتینو به خوبی نشان میدهد که کلیشه شدن این داستان از ناتوانی کارگردانان دیگر است و همه چیز، حتی در این لحظهی کلیشهای، به همین سادگی نیست.
مخاطب این زوج را میبیند، با وینسنت و جولز همراه میشود و با شنیدن آیاتی چند از انجیل شاهد یک کشتار میشود. میبیند که همه چیز میتواند بد تر شود و شکارچی به شکار تبدیل شود. اوضاع باز هم وخیم تر شود و تمام کاراکترها یکی پس از دیگری از چاله در بیایند و به چاه بیافتند. همبستگی فیلم به حدی مخاطب را جذب میکند که فیلم به نیمه نرسیده، همه فکر میکنند که شروع فیلم (یا همان پایان آن) قرار است بسیار کسل کننده یا بیمعنی باشد. هر چند غیرخطی بودن داستان این تصور را بیمعنی میکند تا این داستان حتی بعد از چند بار تماشا باز هم عامه پسند باقی بماند.
بیشتر بخوانید: بهترین فیلم های آمریکایی که هر کسی باید ببیند!
ارسال پاسخ