سکوت بره ها اولین فیلم برندهی اسکار در ژانر ترسناک است. بازیگر بزرگی همچون آنتونی هاپکینز به عنوان نقش اصلی مرد در آن به ایفای نقش پرداخته و از فیلمنامهی آن هم تقدیر فراوانی به عمل آمده است. با این حال نقد فیلم سکوت بره ها در زمان حال میتواند کمی با نظرات آن دوران متفاوت باشد. در این بررسی با مجلهی نقد فارسی همراه باشید.
آن چه در این نوشتار خواهید خواند:
معرفی فیلم The Silence Of The Lambs
سکوت بره ها یک فیلم جنایی، ترسناک و هیجان انگیز است که در سال 1991 منتشر شد. این اثر بعد از It Happened One Night (1934) و One Flew Over the Cuckoo’s Nest (1975) به سومین فیلمی تبدیل شد که توانست 5 جایزه اسکار در زمینه های بهترین فیلم، کارگردان، بازیگر زن، مرد و بهترین فیلم نامه کسب کند.
در زمان اکران و یا حتی ساختن این فیلم کمتر کسی فکر میکرد که داستان یک روانشناس دیوانهی آدمخوار تا این حد در سینما محبوب شود. با توجه به این که فیلم Manhunter هم چند سال از این فیلم نتوانسته بود موفقیتی کسب کند، پروژه سکوت بره ها بسیار پر ریسک به نظر میرسید. با این حال داستانی که جاناتان دمی از دکتر لکتر روی پردهی نقرهای برد توانست توجه همه را جلب، و زمینه را برای ساختن چند دنباله فراهم کند.
داستان فیلم از جایی شروع میشود که یک مامور FBI تازه کار به اسم «کلاریس استرلینگ» برای بازجویی از یک قاتل آدمخوار به اسم «دکتر هانیبال لکتر» فرستاده میشود. بعد از گذشت چندین سال از زندانی بودن هانیبال، او هرگز با کسی همکاری نکرده است اما ملاقات او با مامور استرلینگ به گونهای دیگر رقم میخورد و دکتر برای پیدا کردن قاتلی به اسم «بوفالو بیل» آستین بالا میزند.
اگر طرفدار ژانر وحشت هستید، حتما مقالهی بهترین فیلم های ترسناک جهان را بخوانید.
نقد فیلم سکوت بره ها
بالاتر گفتیم که سکوت بره ها در زمان اکران خود موفقیتهای زیادی کسب کرد و تاریخ ساز شد. همچنین گفتیم که بازیگران این فیلم در نقشهای خود خوش درخشیدند و کاراکتر هانیبال که در زمان انتشار کتاب خود محبوبیت زیادی پیدا کرده بود، در سینما هم خاطره ساز شد. خلاصه این فیلم در زمان خود تاریخ ساز شد و توانست اثر فاخری در ژانر ترسناک تحویل مخاطب دهد.
کارگردان در این فیلم با استفاده از چند تکنیک تلاش کرده است تا مخاطب را در دست خود بگیرد و او را به هر سمتی که مایل است بکشد، کاری که در آن زمان به خوبی انجام شده است. متاسفانه این تکنیکها در زمان الان، با وجود کپیهای متعدد از این فیلم و این ژانر و این کاراکترها، چندان گیرا نیست؛ تقریبا مثل اتفاقی که برای Fight Club افتاد.
ممکن است شما به تازگی به ژانر جنایی یا فیلمهای قاتلان زنجیرهای علاقمند شده باشید و هانیبال را ببینید. در این صورت با فیلمی طرف هستید که یک شاهکار است. شما یک قاتل باهوش و یک کاراگاه چموش میبینید که 2 روی یک سکه هستند و با همین تناقض به فیلم زیبایی میبخشند؛ یکی از آنها ممکن است برای نجات کسی جان خود را به خطر بیاندازد و دیگری به این فکر کند که طعم گوشت او چطور خواهد بود!
تکنیک اولی که کارگردان برای وهم برانگیز کردن فضا از آن استفاده کرده است، صحبت در مورد کاراکترهاست. کارگردان تلاش کرده است تا با تبلیغات دهان به دهان شخصیتهای فیلمش را به مخاطب بفروشد و کاری کند که از آنها بترسند. این اتفاق در مورد «بوفالو بیل» و «هانیبال لکتر» افتاد و تاکیدهای مداوم کاراکترها در موردشان، زمینه را برای یک معرفی سورپرایز کننده آماده کرد. البته این ریزه کاریها در فیلمها و مخصوص سریالهای امروزی هم رایج هستند.
ایرادی که به زمینه چینی جاناتان دمی در این فیلم وارد است درست در لابلای واژههای شخصیتهایش قرار دارد. آنها یک چیزهایی شنیدهاند، یک چیزهایی تصور کردهاند اما حقیقت در ذات خود چیز دیگری است.
ممکن است هانیبال صورت یک نفر را خورده باشد و ضربان قلبش از 85 بالا نرفته باشد یا با گوشت انسان پخت و پز کرده باشد، اما تنها چیزی که باعث شده است «سکوت بره ها» ترسناک باشد، این است که وقتی لبخند دکتر لکتر را میبینید که همه چیز از قبل تمام شده باشد. وقتی صحبت از غذا باشد، او ریاضیدانی خبره و شطرنجبازی قهار است که تمام محاسباتش را دقیق انجام داده و تمام حرکات را پیشبینی کرده است. او لبخند میزند، زانوهای شما سست میشود و هر دو میدانید که کارتان تمام است!
او از همان ابتدای کار میدانست که چطور باید اطلاعات بگیرد، به کجا فشار بیاورد و چطور شرایط فرارش را آماده کند. چه زمانی حمله کند، چه چیزی را به چه کسی بگوید و چطور با فکر همه بازی کند تا به چیزی که میخواهد برسد. شاید حتی وادار کردن میگس به خودکشی هم نه تنها برای ادب کردن او، بلکه برای جلب اعتماد کلاریس بود تا بتواند اهرم فشار بزرگتری برای اجرای نقشه اش داشته باشد.
تکنیک دوم کارگردان در سکوت بره ها استفاده از کلوزآپهای چهرهی کاراکترهاست. شاید این تکنیک قبلا برای نشان دادن احساسات، ساخت حس نزدیکی و یا تاثیرگذار کردن دیالوگها پر اثر بوده اما باید قبول کرد که این تکنیک دیگر باب میل همه نیست. مثل اتفاقی که برای خندههای مصنوعی در سریالهای کمدی (مثل فرندز، ساینفلد یا مستر بین) افتاد. البته که نمیتوان کاراکترهایی مثل لکتر را بدون کلوزآپ به تصویر کشید اما باز هم تعداد کلوزآپها در سکوت بره ها به نسبت استانداردهای امروزی بسیار بالاست.
تکنیک سوم هم استفاده از یک نماد است که پیامی اخلاقی را به بیننده منتقل کند. از همان ابتدا میدیدیم که کلاریس در یک جمع مردانه برای نشان دادن خود میجنگد، تمام تلاشش را میکند و در نهایت تلاشش فقط یک غریبه است. زمانی که او برای مصاحبه با هانیبال انتخاب میشود، تنها چیزی که بقیه فکر میکنند فشار آوردن به هانیبال تنها با یک دختر زیباست.
البته که این فشار آوردن به یک زندانی تنها از جای دیگری بروز پیدا میکند و قفل زبان هانیبال را میگشاید اما آیا مظلوم بودن برای یک نماد از قدرتمندی و انتقام زنان، انتخاب درستی است؟ در این مورد هم فیلمهای مدرن گاهی بهتر و گاهی بدتر از این عمل کرده اند اما انتظار مخاطب امروزی از کلاریس استرلینگ چیزی فراتر از رفیق و شاگرد هانیبال است که فقط در انتهای فیلم خودش را به کشتن نمیدهد.
شاید دوست داشته باشید: بهترین فیلم های خارجی
نظرات بینندگان در مورد سکوت بره ها
نقد فیلم سکوت بره ها از دید بینندگان اکثرا مثبت است و مثل منتقدین از عملکرد ستارگان و فیلمنامهی جذاب اثر تعریف کرده اند برای مثال:
فیلم Silence of the Lambs یک روانشناسی جذابه که بیننده رو کاملا درگیر میکنه. شاید اوایلش یکم خسته کننده باشه اما وقتی موتورش روشن میشه میبینین که با چی طرف هستین.
بازی جودی فاستر در نقش کلاریس بینقصه و وقتی خاطرات گذشته رو بیان میکنه میبینید که اتفاقات گذشته چطور میتونه روی شخص تاثیر بذاره.
تماشای هانیبال لکتر آنتونی هاپکینز یه تجربهی خاصه و صدای متفاوتش در بعضی صحنهها باعث میشه موهای بدتون سیخ بشه.
خلاصه بگم که اگه طرفدار ژانر هیجان انگیز هستین این فیلم رو از دست ندین چون ترکیب روانشناسی با چاشنی کلاسیک خیلی کمیابه.
صرف نظر از شوخی های یک ستاره در نظرات که از نبود «بره ها» گلایه داشتند، برخی از کاربران هم نظرات خود را اینگونه بیان کردند:
توی این سال ها خیلی تعریف این فیلم رو شنیدم. از فامیل های بزرگتر، از منتقدهای داخل انجمن ها و حتی توی برنامه های تلویزیونی اما وقتی دیدمش واقعا بد بود. توصیه نمیکنم خودتون رو با دیدن این فیلم خسته کنید. اگه میخواین بازی هاپکینز رو ببینید اسمش رو توی یوتیوب سرچ کنید؛ همین!
نقد روانشناختی فیلم سکوت بره ها
آشکارترین چیزی که در بین کاراکترهای اصلی فیلم دیده میشد، اختلال ضد اجتماعی است. این مورد هم در هانیبال، هم در بوفالو بیل و هم در کلاریس قابل مشاهده است. شاید این اختلال در مورد هانیبال یا بیل نیاز به توضیح نداشته باشد اما با کمی دقت میتوان شباهتهای زیادی در بین این کاراکترها دید. هر کدام از کاراکترهای اصلی فیلم به نوعی متفاوت از اجتماع هستند و شاید اگر در شرایط دیگری به هم میرسیدند میتوانستند علت کارهای همدیگر را درک کنند.
برخورد اول مامور استرلینگ و دکتر لکتر را به یاد بیاورید. آنها بدون شناختی عمیق از هم به خوبی پیش میروند، مکالمات آنها فرم خاصی دارد؛ انگار حال رقصند. یک قدم به جلو، یک قدم به عقب! انگار میتوانند قسمتهایی از خود را در دیگری ببینند. نبود شناخت باعث میشود تا قرار اول خوب جلو نرود اما به لطف «میگس» یک ارتباط شکل میگیرد.
پردهی دوم در برخورد جامعه گریزان ما، زمانیست که به هم نزدیکتر میشوند. هر کدام از آنها قبل از این رویارویی به دنیای سرد خود برگشته بودند. کلاریس دوباره گارد خود را بالا گرفته بود و بیتوجه به دنیای اطرافش، خود را غرق در کار کرده بود. هانیبال هم بعد از ادب کردن میگس در حال شکنجه بود و تنها داراییهای ارزشمندش از او گرفته شده بود.
تخریب چهرهی مربی در نظر کلاریس، حرکت جالبی از طرف هانیبال بود که با توجه به مهارتها، اختلالات و شناخت او از محیط، به خوبی داخل فیلمنامه گنجانده شده است. بعد از این حرف ارتباط بین کاراکترهای اصلی بیشتر از پیش نزدیک شد؛ چرا که کلاریس هم بیشتر به شرایط خود واقف شد.
با رد و بدل شدن اطلاعات بیشتر بین این دو شخصیت، رابطهی آنها شکل دکتر-بیمار به خود میگیرد. زمانی که کلاریس پیشنهاد انتقالی قلابی را به هانیبال میدهد، برای اولین بار حقیقت کودکی کلاریس را از زبان خودش میشنویم. در این نقطه میبینیم که ارتباط آنها از بازی فراتر رفته و شناخت خوبی از شخصیت همدیگر پیدا کرده اند؛ با تمام خطرات، ریسکها و کلک ها.
رقص رفتاری هانیبال و کلاریس جلو میرود، پرونده حل میشود و دکتر فرار میکند تا به صحنهی آخر فیلم برسیم. در تماس آخر میبینیم که دکتر در رفتار کلاریس بهبودهایی مشاهده کرده است. کلاریس دگرگون شده و برخلاف بیمار نگون بخت قبلی، نیازی به خورده شدن ندارد. حالا کلاریس هم مثل هانیبال خاص است و دنیا با حضور او جای بهتریست. حالا تنها کاری که باید انجام دهد این است که برای شام خدمت چیلتون عزیز برسد.
مهم ترین چیزی که در نقد روانشناختی فیلم سکوت بره ها به چشم میخورد، سوئیچ شدن ناگهانی جهت گیری کاراکترها و زادهشدن احساساتی در آنهاست که ذاتا نباید آنجا باشد. این احساسات درست مثل ساختار فیلم تکه تکه هستند و باعث میشوند مخاطب امروزی برای هضم آنها به مشکل بخورد. همانطور که در بخش «نقد فیلم سکوت بره ها» گفتیم، این فیلم در زمان ساخت خود فیلم خوبی بوده اما گذر زمان و رشد تدریجی سینما باعث شده است تا برخی از وجهههای آن چندان خوب عمر نکنند.
حقایق و نکات جالب فیلم
اگر فیلم سکوت بره ها را دیده اید دانستن این نکات و حقایق از فیلم هم میتواند برای شما جالب باشد:
- جاناتان دمی برای گرفتن امتیاز ساخت فیلم هانیبال لکتر هیچ پولی پرداخت نکرد.
- جودی فاستر برای گرفتن نقش کلاریس رقابت سنگینی با میشل فایفر داشت.
- عوامل فیلم در زمان اکت آنتونی هاپکینز از او میترسیدند.
- شخصیت بوفالو بیل از 3 قاتل الهام گرفته شده است: تد باندی برای بردن زنان به داخل ون، اد گین برای پوست کندن قربانی و گری هدنیک برای حبس قربانیان در زیر زمین.
- تد لوین، بازیگر بوفالو بیل، در برخی از صحنهها مست است.
- همکاری FBI در ساخت این پروژه باعث شد تا زنان بیشتری مایل به همکاری با آنها شوند.
- پایان فیلم قرار بود که با بسته بودن دستهای چیلتون و آماده شدن هانیبال برای کار تمام شود.
- صحنهی رقص بوفالو بیل به اصرار بازیگرش، تد لوین، داخل فیلمنامه باقی ماند و حذف نشد.
- خانهای که بوفالو بیل در آن اقامت داشت تا مدتها فروش نرفت.
- بعدها 2 فیلم و 1 سریال دیگر بر اساس کاراکترهای این فیلم ساخته شد.
- در ابتدا قرار بود. ماسک روی صورت هانیبال قرار بود چیزی آماده مثل کلاه بیسبال یا یک طوری ساده باشد.
دیالوگ های ماندگار فیلم Silence Of The Lambs
مقالهی نقد فیلم سکوت بره ها را با چند دیالوگ خاص از فیلم به پایان میرسانیم. اگر در مورد مقاله نظری دارید حتما در بخش نظرات با ما مطرح کنید.
یه بار یه ممیز مالیاتی صبر منو تست کرد. منم جگرشو با باقلا و شراب خوردم.
هانیبال لکتر
خب کلاریس، بره ها دست از جیغ کشیدن برداشتن؟
هانیبال لکتر
[پشت تلفن] دوست داشتم بیشتر باهات صحبت میکردم اما باید برای شام خدمت یه دوست قدیمی برسم!
هانیبال لکتر
به شیشه دست نزن. به شیشه نزدیک نشو. چیزی جز کاغذ نرم بهش نده. مداد و خودکار نباشه، گیره و سنجاق هم همینطور. فقط از دریچه غذا بهش چیزی تحویل میدی و اگر خواست چیزی بهت بده قبول نمیکنی. میفهمی؟
دکتر چیلتون
ارسال پاسخ