Fight Club 1999 از آن دست فیلمهایی است که با گذشت زمان چیزی از تازگی و اصالت آن کم نمیشود؛ شاید به همین خاطر است که پس از گذشت بیش از دو دهه هنوز هم در محفلهای سینمایی درباره آن صحبت میشود. درباره این که چگونه یک ایده ساده میتواند به یک جامعهستیزی بزرگ بدل شود، چگونه قوانین جامعه میتوانند به خود جامعه آسیب بزنند و صدها فسلفه دیگر که شاید هنوز هم بعضی از آنها از چشم بینندگان مخفی ماندهاند. در نقد فیلم fight club به بررسی این فیلم جذاب و هیجانانگیز میپردازیم!
فایت کلاب؛ شاهکاری از دیوید فینچر
وقتی درباره فایت کلاب صحبت میکنیم، در واقع بحثمان درباره یکی از بهترین آثار سینمایی دیوید فینچر است. در واقع فینچر اولین کارگردانی بود که من را مجاب کرد که چند فیلم را صرفاً به خاطر اعتبار کارگردان آن تماشا کنیم. اگر به کارنامه این کارگردان نگاهی بیندازیم، با دیدن آثاری مثل Seven، The game، Gone Girl و The girl with the Dragon Tattoo هیچ بعید نیست که شاهد چنین شاهکاری از او باشیم. اگر به فیلمهای جنایی و پر از رمز و راز علاقه داشته باشید، قطعاً دیوید فینچر را هم میشناسید!
نقد فیلم Seven را اینجا بخوانید!
از بین 3 فیمی که برد پیت و دیوید فینچر در آنها با یکدیگر همکاری داشتهاند، شاید Seven داستان جذابتری داشته باشد اما باشگاه مشتزنی قطعاً از فلسفه و تاثیرگذاری بیشتری برخوردار بوده است. این همکاریها صورت گرفت تا سالها بعد برد پیت در سخنرانی خود این گونه بگوید که:
یک روز من شروع به همکاری با دیوید فینچر کردم و از همان روز زندگی حرفهای من برای همیشه تغییر پیدا کرد!
برد پیت
خلاصه داستان فایت کلاب
اگر به دنبال یک فیلم صرفاً اکشن هستید، شاید دیدن فایت کلاب شما را زیاد راضی نکند. این فیلم با این که صحنههای اکشن زیادی هم دارد، اما بیشتر روی جنبه درام کاراکترها و تعامل آنها با جامعه تمرکز کرده است. اثری که به هیچ وجه مفهوم را قربانی گیشه نکرد؛ شاید هم به همین دلیل بود که علیرغم بازی فوقالعاده بازیگرانی همچون برد پیت، ادوارد نورتون و البته کارگردانی فینچر، هیچ اسکاری به آن تعلق نگرفت.
در Fight club شاهد زندگی مردی به نام “جک” (با بازی ادوارد نورتون) هستیم که از زبان خودش برای ما تعریف میشود. او که یک کارمند تر و تمیز و خوش لباس در یک اداره با ساختمان 15 طبقه است، هر روز سر کارش حاضر میشود، کارهای روزانه خود را انجام میدهد و گزارش روزانهاش را تحویل رییسش میدهد. اما یک چیز این وسط درست نیست؛ جک نمیتواند شبها بخوابد؛ طوری که حس میکند جای یک چیز در زندگیاش خالی است، فکر میکند زندگیاش آنطور که باید نیست. با این که در آپارتمانی شیک زندگی میکند و وسایلی با برندهای گران قیمت دارد، اما باز هم از زندگی خود راضی نیست.
جک در یکی از سفرهای خود با “تایلر داردن” (با بازی برد پیت) آشنا میشود؛ مردی که به جای پوشیدن کت و شلوار، یک کت چرمی جذاب با شلوار جین میپوشد. تایلر پایبند به هیچ قانونی نیست و این دقیقاً نقطه تضاد زندگی جک است؛ اما جک همیشه در ذهن خود آرزوی چنین زندگی را داشته است. گویی جک سایهای در ذهن خود داشته است و حالا تصویر این سایه را وارد زندگی واقعی کرده است، به آن تصویر واقعی بخشیده است و آن را پیش روی خود میبینید.
در مقالهی بهترین فیلم های کلاسیک با آثار دوران طلایی سینما آشنا شوید.
بله درست حدس زدهاید؛ کسی که تا انتهای فیلم فایت کلاب به عنوان تایلر داردن میشناختید، در واقع ساخته ذهن جک بود؛ از کسی که آرزو داشت روزی تبدیل به آن بشود؛ و این هنر دیوید فینچر در خلق غافلگیریهای بزرگ برای مخاطبین خود است. اما چرا این اتفاق این افتاد و چرا جک تمام این مدت به دنبال چنین زندگی بود؟
نقد فیلم fight club از بعد جامعهشناختی
هر جامعهای قوانین سخت خودش را دارد و جک هم در چنین جامعهای زندگی میکرد. فیلم فایت کلاب سعی میکرد جامعه تاریکی را به تصویر بکشد که سیاستمداران زندگی افراد پایینرده را کنترل میکنند، به آنها دستور میدهند و تعیین میکنند که چگونه زندگی کنند. در نهایت این سرکوب منجر به شورش درون انسانهایی شبیه جک و خلق کاراکترهایی شبیه تایلر میشود.
در مقالهی بهترین فیلم های دیوید فینچر با آثار دیگر او آشنا شوید.
در نقد فیلم fight club میبینیم یکی از بهترین ویژگیهای این فیلم آن است که این موضوع را به خوبی به تصویر کشیده است که غرق شدن در مدرنیته تا چه حد میتواند خطرناک باشد؛ حتی به اندازه جنگ، قحطی و خطرناکترین بلایای طبیعی. انسانهایی که هر کدام شغلهای متفاوت و بعضاً درجه بالایی هم دارند، به باشگاه مشتزنی میپیوندند که توسط جک و شخصیت خیالی او تایلر تاسیس شده است. یکنواختی تا حدی در زندگی مردم جامعه رسوخ کرده است که شعبههای باشگاه خیلی زود در شهرهای دیگر آمریکا هم افتتاح میشود و مردم از گوشه و کنار آمریکا در این باشگاه عضو میشوند.
از دیگر چیزهایی که در فایت کلاب به آن پرداخته شده، اشاره به مصرفگرایی جامعه و نقد زندگی پر زرق و برق است. وقتی جک آپارتمان خود را اتش میزند، تقریباً تمامی دارایی خود را از دست میدهد و خودش را برای یک زندگی جدید و دور از مصرف کالاهای بیمورد و تحمیلشده آماده میکند. شاید این دیالوگ تایلر به خوبی این موضوع را به تصویر بکشد. او در سکانسی رو به جک میگوید:
ما پسرای 30 ساله هستیم که زن ها بزرگمون کردن. تو سر خودمون میزنیم که کدوم سلبریتی بهتره و کار میکنیم چیزی بخریم که اصلا لازم نداریم.
تایلر داردن
باشگاه مشتزنی با یک نمایش بینظیر این نکته را به مخاطبان نشان میدهد که هر ایدهای هر چند که توسط انسانهای کوچک ارائه شود، قدرت رشد را دارد، میتواند منجر به کارهای بزرگی شود. اما این نکته را هم گوشزد میکند که میتواند از مسیر خود منحرف شود.
فایت کلاب سعی دارد توضیح دهد که جامعه چگونه از انسانهای کوچک تشکیل میشود و همین اعضای به ظاهر غیرمهم میتوانند چه کارهای بزرگی را رقم بزنند. سکانسهای گم شدن تایلر را به یاد بیاورید. زمانی که جک به دنبال او میگردد و کم کم متوجه میشویم که جک و تایلر هر دو یک شخصیت هستند. این سکانس یکی از تاثیرگذارترین لحظات تاریخ دنیای سینماست. تا جایی که سریالهای موفقی مثل Mr. Robot نیز با الهام از این فیلم به این موضوع بسیار جذاب پرداختهاند. شاید بتوان گفت بهترین و قویترین نمایش این اختلال شخصیتی را بتوان در همین سریال تماشا کرد.
همین الان در نقد سریال مستر ربات با این سریال فوقالعاده آشنا شوید!
پایانبدی فیلم باشگاه مشتزنی
کمی مانده به انتهای فیلم فایت کلاب میبنییم باشگاهی که برای فرار از روزمرگی ساخته شده بود، به بزرگترین مرکز آشوب در آمریکا تبدیل شده است. اما شاید مهمترین نکته پایانبندی فیلم، جنبه جنایی آن نباشد؛ بلکه بعد روانشناسی فیلم خیلی مهمتر از انفجار ساختمانها در یک شهر خیالی است. جک اسلحه را به سمت خود نشانه میگیرد و ماشه را میکشد. پس از شلیک گلوله، تایلر که قسمتی از شخصیت جک بود میمیرد؛ اما مگر میشود قسمتی از شخصیت خود را مثل یک تکه گوشت بیرون انداخت؟
فینچر در فیلم fight club هراسی از نمایش خشونت نداشت و کاراکترها تنها به یک جرقه نیاز داشتند تا ذات خودشان را به نمایش بگذارند. اما شاید بتوانیم از سکانس پایانی فیلم اینگونه برداشت کنیم که فینچر به آشوب کشیدن جامعه را چاره کار نمیدانست؛ مدرنیته و غرق شدن در آن باعث نباود شدن زندگی میشود اما فرار از روزمرگی به به راه انداختن باشگاههای زیرزمینی و به به آشوب کشیدن شهرها شاید راهی باشد که هیچ وقت نباید آن را به عنوان چاره کار انتخاب کرد.
شاید بهتر باشد نگذاریم فضای تاریک این فیلم هیچ وقت از یاد و خاطره عاشقان سینما فراموش شود. بهترین روش برای این کار به خاطر سپردن این دیالوگ از تایلر داردن در جریان فیلم و تمام کردن نقد فیلم fight club با این دیالوگ است:
ما بچه وسط تاریخیم …
نه هدفی، نه جایی …
ما هیچ جنگ بزرگی نداشتیم، ما هیچ رکود اقتصادی نداشتیم!
جـنگ بزرگ ما جـنگ بر سر روحه!
رکود بزرگ ما زندگی ماست!
از بچگی تلویزیون به خورد ما داد که یه روزی میلیونر و خدای سینما و ستاره راک میشیم …
ولی هیچ وقت نمیشیم
ما تازه داریم این حقیقت رو میفهمیم
و خیلی خیلی عصبانی هستیم.
ما چیزهایی رو میخریم که احتیاج نداریم با پولی که نداریم برای تحت تاثیر قرار دادن کسانی که ازشون خوشمون نمیاد.
فایت کلاب فیلمیه که میشه هزاران بار دید بدون این که کهنه بشه.